تعریف من از تعهد به این صورت است : اگر به هدف مورد نظر نرسی، دستت قطع خواهد شد. این تعریف ممکن است بیرحمانه به نظر برسد. البته تا زمانی که کسی دیگران را مقصر مشکلاتش نداند، از آن استفاده نمی کنم. گاهی به سادگی دیگران را مقصر مشکلات می دانیم ، در حالی که خیلی ساده با اندکی تعهد بیشتر می توانیم مشکلات را حل کنیم.
برای مثال در یکی از دوره های آموزشی ام شرکت کننده ای اصرار داشت که تمام کارهای درستی که لازم بوده برای رسیدن به هدفی انجام داده است و به خاطر یکی از همکارانش که گزارش را دیر به دست او رسانده، دچار مشکل شده است. هنگامی که از او پرسیدم برای زود رسیدن گزارش به دستش چه کاری کرده است، جواب داد : روز بعد به او زنگ زدم و به خاطر دیر کردنش او را سرزنش کردم. به نظرم او واقعاً نمی خواست این کار انجام شود و برای انجام نشدن آن دنبال بهانه ای بود.
تعریفم را از تعهد به او گفتم و از او پرسیدم، اگر می دانستی که به خاطر این دیر کرد دستت را از دست می دهی، آیا باز هم همین کار را می کردی؟ حالت چهره اش عوض شد و به نظر می رسید که راه حل های دیگری به ذهنش رسیده است. ممکن بود همان روز به سراغ او بروم و از او بخواهم که گزارش مورد نظر را به سرعت تمام کند. حتی ممکن بود در تهیه ی این گزارش به او کمک کنم و اطلاعات لازم را در اختیارش قرار بدهم. در این صورت حتماً با او برخورد بهتری داشتم.
اگر ریسک ها و خطرات مربوط به تعهدات تان به اندازه ی کافی زیاد باشد، رفتارهایتان را تغییر می دهید؛ حتی در مورد کسانی که کار کردن با آن ها سخت به نظر می رسد، اگر برای رسیدن به هدف تان واقعاً متعهد باشید، می توایند هر چیزی را برای رسیدن به این هدف تغییر بدهید.